پایان جنگ ناتمام!
خوشه چین خوشه چین

قسمت پنجم: بلی راه ابریشم را از ویگی پید یا گرفته به حیث لغت نامه گذاشتم تا هموطنان عیزیز ما در باره عظمت وبزرگی خط ابریشم را که معرف فرهنگ چندین قرنه است پی ببرند و در ضمن نقش عیاران را درین دوره بدا نند.

 ميتوان گفت علتش درآنست که عياران مردمي بودند همه کاره و از اصناف و طبقات مختلف اجتماعي که داراي آداب و راه و روش زندگي ويژهً خود بودند، آنها براي بدست آوردن هدف و مقصد خود از هر راه و طريقي که مي بود، مي کوشيدند و حتي از دستبرد به مال وثروت ثروتمندان ستمگروظالم دريغ نميکردند مگر يک اصل را هميشه بخاطر داشتندکه آنهم کمک وياري به محتاجان ودرماندگان وحفظ نام وننگ شان بود وبه همين دليل است که هرعيار بايد ازاوصاف و خصوصيت ويژهً که درآيين عياري معمول ومروج بوده است،برخوردار باشد.

 مگر«عیاران» بر خاسته ازشرایط انکشافات علوم و اوضاع مسلط اترنت  درزمین و آ سمان و ابحارو شرایط دشوارجنگهای تحمیلی و فرسایشی برای خود خطی را انتخاب نموده است که عناوین ذیل را به خود اختصاص میدهد.

1- بیداری 2- آگاهی 3- آ زادی وعدا لت 4- حفا ظت وحراست از آزادی وعدالت 5- آ بادی.

الف- بیداری: بلی! بیداری را پایه داری درکاراست تا که پیروزشوی. کلید پیروزی دردستان آگاهی است. کو شش کن تا که آنرا بدست بیاوری.

از لباس کهنه ات خجالت نکش                        جامعۀ گوسفندی لایق حکومت

 از افکار کهنه ات شرمنده باش                          گرگان است.  

« انشتین»                                                           «برتراند راسل»

آفتاب از شرایط وحشت ناک افغانستان  بیرون بر نمی آید

این زمین است که هم دور خود می چرخد وهم دورآ فتاب را چرخ میزند.

گا لیله گفت: وحشت آن زمان اورا قربانی گرفت.

«سليمان» راازعزم وبيداري واحتياط وهشياري وپيش بيني برملک عجم آمد.

«گاونرومرد کهن» را پیام به انجام وظیفه درهنگامۀ صبح صادق جمع وهمدم آمد.

دیدی که این دوچه کرد ند

 «ارزش» آن

 حاصل کار مشترک

  کوبیدن خرمن خوشه ها از جمع خوشه های افتیده درمیان جنگل، شاخه وبوته

آرد میان کندو، ازمیان تنور نان گرم آمد.

 طفل دوازده سالۀ ایرلندی میخواند.

ما اشغا ل شده ها هستیم

شمارا هم اشغال کرده اند

 با من همراه شو ، همراه شو

مهم نیست از چه سرزمینی هستی

با من همراه شو ، همراه شو

و به ما یاری کن تا آوازمان را بخوانیم

همراه شو ، تا خودت را بیابی .

ماکودکیم ، بگذار همین طور بمانیم

ما کودکیم ، آری ، من و تو

ما کودکیم ، برادر و خواهریم

ما کودکیم ، و پشتیبان یکدیگریم

ما کشتار را می بینیم ، جنگ را می بینیم

پس ارزش زندگی در چیست ؟

ما گرسنگی را می بینیم ، رنج را می بینیم

ما ، این ها را بارها و بارها می بینیم

ما اغلب ترس را احساس می کنیم

وقتی که "آن ها " تصمیم های بدی برایمان می گیرند

ولی ما می خواهیم جای بهتری بسازیم

و بر هر چهره ، لبخندی بنشانیم

ماروزی بزرگ و قوی خواهیم شد

و زمین به ما تعلق خواهد داشت

و زندگی همچنان ادامه خواهد یافت

پس با ما همراه شوید ، تا آوازمان را بخوانیم ...

ب: آ گاهی: پس تو که بیداری ببین لبا ن ما ن را دوخته ایم ، چشمان ما ن را دوخته ایم، گو ش های ما را دو خته ایم .  تا که دیگران ببینند،دیگران بشنوند بعد ازدیدن وشنیدن آ گاه شوند باما همنوا شوند وآگاه شوند.درراه که عیاران امروزآمادگی گرفته اند تا بام ودروطن را ازهمه آلودگیها ،آلودگیهای بجا مانده ازبازیچه های دست بیگانه وبیگانه پرستان پاک نمایند. آنقدر آلودگیها را ازلوث کثافت کاران  تاریخ پاک مینما ئیم که لکه وحشت قرن ازریشه برداشته شود.

"تیشه به ریشۀ خا ئنین!"

بلی! زمان آغاز است. زمان عطف ، زمان جهش، زمان پریدن ، زمان چرخش است ودگرگونی  دگر گونی سرنوشت ساز، هنگام درخشیدن روشنائی است، نه به گونۀ کودتا  بلکه این بار چون کوغ ازمیان خاکستر سر بیرون آورد. سر بیرون آ ورد  تا افغا نستان پدید آید که شایستۀ قرن بیست ویک باشد.                                                                                    درین عصرجائی برای متجاوزو آشوبگر واوباش نباشد.

به امریکا ئیها بگواین کثافت های را که در ساخت وبافت ادارۀ کشورما جا به جا کردۀ با خود ببرهمین طور به این نکته متوجه باشید که درین سرزمین  ما رها پوست داده اند. خرسها قان زده اند. شیروپلنگ آماده به قوله کشیدن شده اند.                                                                                        اگر با تفنگ آمدی با سنگ و چوب پلخمان رانده میشی. اگربا منطق انسان دوستی قلم و کاغذ،چکش  انبور و پیچکش، تراکتور آمدی. هزاران دانشمند را ، ملیونها دهقان را با دسته های گل به استقبالت به تماشا میگیری.                                                        حضورملی«خرمن خوشه ها»: اعتبار خودرا در وجود فرد،فرد، افراد وخانواده واقوام دربستر بزرگ یک کشورواحد درچارچوکات جغرافیا ی سیاسی یافته بتواند.

افغانها میگویند که اگرصد سال بعدهم انتقام گرفتی بازهم عجله کردی.

مگرعیاران امروز میروند انتقام خودرا از تاریکی میگیرند تا روشنائی را بیاورند. در روشنائی ا نسان ها یکدیگر خودرا بیا بند.                                                        راست گفته اند. نسلی از«عیاران» شب گرد عجله نمیکنند،خسته نمیشوند بلی،درحرکت افتیده ا ند. کجاهستید شب گم روزپیدا. بلی! مابه دنبال آزادی؟

 بلی به دنبال آزادی.

خانه به خانه،کو چه به کوچه، ده به ده درین دهکدۀ جهانی به دروازه مشت نمی کوبیم اما با انگشت میزنیم« کلیک میکنیم» موس انتر نت را گرفته مینویسیم که از وحشت قرن به جان آ مده ایم، ازمسلمان های، گنهکارخاین  به دین به ملت، از روشن فکران بی خصلت به فغا ن آ مده ایم، بگذ ارید داد بزنیم و فریادبکشیم ، درلب بامی د ربالای کوهی درمیان دشتی  نفسی تازه بکنیم و بگوییم که ما از شما هستیم. نمیدانیم که آیا فریادمان بگوش شما میرسد؟ بگوییم بیا یید که چارۀ درد مان را نمائیم، از جمله شما خو ابیده در زیرلحاف کی میخواهد که باما همراه شود.

  شاملو گفت:

 بی طاقتی نکن من با تو همصدا میشوم

در خلوت روشن با تو گریسته ام

برای خاطر زندگان

ودرگو رستان تاریک با تو خوانده ام

زیباترین سرود هارا

زیرا که مردگان این سال

عاشق ترین زندگان بوده اند

ازگوشۀ دیگرنزارقبانی میگوید:

 من به نوبۀ خود جمع شاملو شدم

من می نویسم

تا ا شیارا منفجر کنم، نوشتن انفجار است

مینویسم

تا روشنائی را برتاریکی چیره کنم

مینویسم

 تا خوشه ها ی گندم بخوانند

تا درختان بخوانند

 مي نويسم

تا گل سرخ مرا بفهمد

تا ستاره ، پرنده

گربه ،ماهي و صدف

مرا بفهمد

مي نويسم

تا دنيا را از دندان هاي هلاكو

از حكومت نظاميان

از ديوانگي اوباشان

رهايي بخشم

مي نويسم

تا واژه رااز تفتيش

از بوكشيدن سگ ها

و تيغ سانسور برهانم

 آ زاد اندیشان« عیاران» قفس شکن  جامه آ زادی به تن کرده اند .شوريده اند. به شورش آمده اند در مقابل کسانی که به سوی آزادی فیر می کنند. مردمانی منجمد که بر اثر آ فتاب در حال ذوب شدن اند.

بلی!  بعضآ از شاعران و نویسندگان به انسانیت عشق می ورزند . مینویسند و میسرایند. ازینکه عاشق اند چیزی را برای پنهان کردن ندارند. وزخمه اسرار را به صدا درمی آوردند.

بلی این سخن را تنها من نیستم که میگویم. بلکه کسانی دیگرهم هستند که گفته اند یعنی که تعداد ما زیاد است.

ببینید که محمد شریف شایق چه زیبا جمع بندی کرده است.

خوش تر بود سقوط زتکیه به دوش غیر

 

محمدشریف شایق

/sh_shayeq@yahoo.com

 

شاعران بزرگ زبان وادبیات فارسی دری، هرکدام در پهلوی بازتاب واقعیت های همان روزگار و جامعه خاصی که در آن زندگی می کرده اند، نکات مثبت و منفی تمام عرصه های زندگی بشر را با استفاده از کنایه، استعاره، تشبیه و دیگر ابزار صنایع ادبی، به صورت گسترده برجسته ساخته اند.

در این نوشته نکاتی را به عنوان نمونه از شاعران مختلف و زمان های مختلف برگزیده ام در آن تکیه به خود، همت بالا، اعتماد به نفس، حفظ کرامت انسانی، در برابر تکیه کردن به دیگران و پرواز کردن به بال غیر، سجده به انسان، پذیرفتن تحقیر، و سکوت در برابر آن که خلاف موازین اخلاق انسانی، ارزش ها و آموزه های دین مقدس اسلام است، به طوری بسیار ماهرانه بیان شده است.

البته در اشعار و متون بازمانده از بزرگان زبان فارسی این مساله بسیار زیاد است که اگر خداوند توفیق داد، در ادامه به آن می پردازم.

بسیاری از بزرگان و سخنوران فارسی زبان علی رغم وضعیت اختناق آور، در دوره های مختلف، سر تعظیم به پای انسان ها سفاک تاریخ خم نکرده و در برابر حاکمیت های مستبد مقابله و از ارزش های یادشده دفاع کرده و پیام خود را در قالب شعر به انسان های بعد از خویش ثبت کرده اند.

علامه اقبال لاهوری شاعر معروف فارسی زبان پاکستانی در اشعارش بارها به این مسأله تاکیدکرده است که انسان مطابق کرامت انسانی که نماینده خدا در زمین و اشرف مخلوقات است، نباید پست همت و دست بوس دیگران باشد، بلکه باید خود، آزاد و مستقل عمل کند. مثلا دراین اشعار:

تا بکی در تة بال دیگران می باشی

درهوای چمن آزاده پریدن آموز

و یا:

قبای زندگانی چاک تا کی

چو موران زندگی در خاک تاکی

به پرواز آ و شاهینی بیاموز

تلاش دانه در خاشاک تاکی

 شعر فوق سرداود خان را خورد.

لاهوتی یکی دیگر از سخنوران زبان فارسی در غزل معروفش نیز به این مساله اشاره میکند که انسان نباید حقیرانه تابع و فرمانبردار همنوع خود باشد و برای مال و مقام آزادی خود را قربانی کند:

گر به حقارت ببارد بر سرت باران دُر

آسمان را گو برو بارندگی در کار نیست

گرچه با وابستگی دران این دنیا شوی

دورش افگن این چنین بارندگی در کار نیست

حافظ شیرازی شاعر مبارز وریا ستیز زبان فارسی که عمرش را صرف مبارزه با ریا وسالوس کرده و هیچگاه خلاف کرامت انسانی اش به کسی سر تعظیم فرود نیاورده این مساله را بسیار زیبا بیان کرده است:

باغ مرا چه سرو و صنوبر است

شمشاد سایه پرور من از که کمتر است

ویا:

 رفتن به پایمردی همسایه در بهشت

حقا که بر عقوبت دوزخ برابر است

ناصرخسرو شاعر، فیلسوف و حکیم نامدار خراسان براین نکته تاکید می کند که انسان باید خود را به ارزش های انسانی برابر کند نه این که به خوبی دیگران افتخارکند و به پایمردی همسایه راهی بهشت باشد:

چو تو خود کنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک اختری را

صائب تبریزی غزلسرای معروف زبان فارسی دری نیز همین موضوع را قالب دیگر با ارایه های دیگر بیان کرده است:

کوری نمی رود به عصاکش برون زچشم

 خود خوب شو، چه ازپی نيکان فتاده ای؟

صائب همچنان قناعت را که برای انسان مهم می داند و همت بالا خود را این گونه بیان می کند:

ما داغ خود به تاج فريدون نمی دهيم

عريان تنی به اطلس گردون نمی دهيم

این موضوع حافظ نیز این گونه بیان کرده است:

درویشم و گدا برابر نمی کنم

پشمین کلاه خویش به صد تاج خسروی

ویا:

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در آن درج است

کلاه دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد

فردوسی شاعر حماسه سرا و آفرینش گر شاهنامه نیز بر این نکته که باید مطابق آنچه خدا و رسول فرموده که بهترین راهبردهای زندگی هستند عمل کنیم و راه نیکبختی را در آن ها جستجو کنیم:

 تو را دانش دين رهاند دوست

ره رستگارى ببايدت جست

به گفتار پيغمبرت راه جوى

دل از تيرگى‌ها بدين آب شوى

چه گفت آن خداوند تنزيل و وحى

خداوند امر و خداوند نهى ناصرخسرو نیز این موضوع بیان کرده است:

چو تو سالارعلم و دین گشتی

شود دنیا رهی پیش تو ناچار

 استاد خلیل الله خلیلی شاعر دردهای روزهای دشوار مردم افغانستان، سجده به دیگران و سر خمی به پای انسان را خلاف کرامت انسانی می داند و می پرسد اگر من از برای سجده کردن به دیگران پیدا شده ام کرامت انسانی من که خداوند از آن در قرآنکریم یاد می کند چه شد:

گرشدم پیدا که نزد این و آن

سرنهم بهر ادای امتنان

پس ز فرقم تاج کرمنا چه شد

آن همایون مسند اعلی چه شد؟

عدم شغنانی شاعر معاصر و زیباکلام می داند که تکیه بر دیگران پایداری ندارد و مانند تخته شکسته بالاخره غرق خواهد شد، پس غرق شدن بهتر است از این که زندگی در وحشت:

زتوفان بلا و گیردار ورطة وحشت

به روی تخته بشکسته بودن غرق دریا

به همین گونه شایق جمال ازشاعران معاصر افغانستان این موضوع را از نظر نینداخته و به آن این گونه اشاره کرده است:

مغرور دست بوسی اهل جهان مباش

شایق به اعتماد کسان اعتبار نیست

احمدضیا رفعت شاعر و استاد دانشگاه کابل این مساله را با تصویر بسیار عینی و ساده بیان کرده است:

خوش تر بود سقوط زتکیه به دوش غیر

سقفم ولی ز شانة دیوار خسته ام

‹‹عیاران» کسانی اند که تحقق آزادی وعدالت را ازهمین اکنون میخواهند. مثل سياست مداران همه چيز را به فردا حواله نمي كنند

 این ها پو ینده گان و جو یند گان اند راههای دریا هارا نشان میدهند. دره و وادی ها را نشان میدهند.هریکی ازینها از اعماق اجتماع واز دل روستاهاي دوردست برخاسته و پايگاه طبقاتي و فكري آنها يكي هست .

 بلی فقرو محرومیت نصیب کسانی است که عمر خودرا در مزرعه سپری مینماید تا رنگ بازار را رونق ببخشند. عمر خودر در پشت ماشین تولیدی سپری نماید که ضروریات اولی شهروندان خودرا تهیه بدارند.محرومیت نصیب کسانی میگردد که سر به پای فرهنگ وادب مي گذارند. اینها کسانی اند که سینه های شان به استقبال راکت، بم ، مرمی تناب دار آ ماده است.                                                                                                                                                  

واقعيت عرصه ضرورت است وهنرعرصۀ آزادي.

اما تاريخ ما گواهي مي دهد كه زندگي نويسندگان و شاعران متفكر اين سرزمين چيزي كمتر از يك ‹‹حماسه تراژيك››  نبوده است.

   چنانچه که در طی سه صد سال گذشته و علی ا لخصوص  طی سه دهه اخیر تمام فاجعه را تما شاگر بوده ایم وهنوزهم این سر یال به پا یان نرسیده است.


March 8th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات